یادش بخیر. انگار همین پریروز بود.ترم اول دانشگاهم رو میگم.ماجراهای زیادی داشتم.خنده دار،غم انگیز و ... .همین قدر کافیه و زیاد لو نمیدم ولی خداییش نسبت به خیلیا خوب بودم.
تا وارد حاشیه نشدم بگذریم.
از همون اول یه چیزی خیلی برام جالب بود
یادش بخیر. انگار همین پریروز بود.ترم اول دانشگاهم رو میگم.ماجراهای زیادی داشتم.خنده دار،غم انگیز و ... .همین قدر کافیه و زیاد لو نمیدم ولی خداییش نسبت به خیلیا خوب بودم.
تا وارد حاشیه نشدم بگذریم.
از همون اول یه چیزی خیلی برام جالب بود
هفته پیش جناب زیبا کلام به مناسبت 16 آذر اومدن دانشگاه ما. موضوع بحثشون در مورد جنبش های دانشجویی بود.نمیخوام گزارش اون روز رو بنویسم چون رفتار بعضی دوستان و نادوستان اینقدر دور از ادب بود که هم شرم دارم از نوشتن و هم به نظرم سیاه کردن صفحه ی سفید فطرس است
با سلام
خدا رحمت کنه محمد جوشن که با واژه "با سلام" به یادش میفتم.حالا این که "محمد جوشن" کیه و نسبتش با "یاسرِ معاون" چیه، بماند;-)
نمیدونم از کجا شروع کنم. بذارید از اول اول اولش شروع کنم.
من اصلا تو کار وبلاگ نویسی و از این حرفا نبودم چون اصلا از نوشتن خوشم نمیومد؛ تازه اون وقتا بار نوشتن انشا هام هم رو دوش دیگران بود. گاهی رو دوش خواهرام و گاهی هم رو دوش داییم.آخه داییم انشا نوشتن رو خوب بلد بود.تازه میگن اون موقع ها که موهاش بلند بود، شعر هم میگفته!! من که بلندی موهاش رو ندیدم ولی عکساش رو چرا.
بگذریم
یادم میاد چند مدت پیش،